عشق

کسی که با عشق خدا پر نشده پس چی راضیش می‌کنه؟!

 

  • میم مهاجر
  • دوشنبه ۲۹ شهریور ۰۰

روضه‌های ناگهان*_یکم

یک شب عادیست

مشغولم به مطالعه‌ی کتابی1 که سفرنامه‌‌ی نویسنده‌ایست سنی مذهب که اهل مصر است؛گزارشی است از سفرش به سرزمین‌های اشغالی

اواخر کتاب است و من تمام تلاشم را به کار گرفته‌ام تا در فقدان کاغذ و قلم اسامی،حوادث مهم و کلید واژه‌ها را در خاطرم نگه دارم تا بعد برای تکمیل اطلاعاتم تک‌تک به سراغشان بروم

همه چیز کاملا معمولی و طبق روال پیش می‌رود

نویسنده تازه به قدس رسیده و اولین ملاقاتش را با راهبه‌ای مسیحی و روزنامه‌نگار،خواهر مریم، روایت می‌کند

بحث بر سر بیت الشرق،مرکز فعالیت سازمان آزادیبخش فلسطین در قدس،است 

گفتم:« بیت الشرق شده مایه دردسر اسرائیل.شنیدم کنیست با بستنش موافقت کرده.»

گفت:« اینا می‌خوان نور خورشید رو خاموش کنن.همه‌ی زورشون رو می‌زنن که ارتباط فلسطینی‌ها با قدس رو از بین ببرن تا اینجا تبدیل شه به پایتخت اونا.تا الان نفهمیدن که تو همه‌ی دنیا، مردم‌اند که پایتختشون رو انتخاب می‌کنند،ولی توی قدس،این خود قدسه که مردمش رو انتخاب می‌کنه.عملا هم قدس مردمش رو انتخاب کرده،(یعنی فلسطینی‌ها) اون هم از خیلی وقت پیش.پس این همه لجبازی دیگه برای چیه؟ بیا از این پنجره نگاه کن. همه‌ی این سنگ‌ها(در خیابان‌ها و ساختمان‌ها) حرف نمی‌زنن و به عربی نمی‌گن خوش آمدی؟ صدا و رایحه‌ی نسیم‌های عربی را نمی‌شنوی و استشمام نمی‌کنی؟

شبیه بوی «الحسین»2 و «الازهر»3 نیست؟

همه چیز عادی بود تا وقتی که روی بالانویس «الحسین» نزده بودم و «طاقچه» پاورقی را بالا نیاورده بود

  • میم مهاجر
  • جمعه ۱۹ شهریور ۰۰

تدبیر کند بنده و تقدیر نداند (یخ شکن!)

این روزها که سر چند راهی قرار دارم

مدام به چرخ خوردن‌های زندگی فکر می‌کنم

زندگیم تو یه حالت سیال و جالبی قرار گرفته

مدام اتفاق‌هایی که فکرش رو هم نمی‌کردم داره رخ میده

چیزی که چند سال ‌بهش فکر کردم و در فضای اون مسئله سیر کردم رو خیلی راحت گذاشتم کنار و هیچ وقت باورم نمی‌شد به این سادگی ازش بگذرم

مسئله‌ی دیگه‌ای بود که قبلا تو نوجوونی بهش فکر می‌کردم و یک حالت رویاگونه و فانتزی‌طور داشت و به همین خاطر کنار گذاشته بودمش ولی یهو همون مسئله تو مسیر زندگیم قرار گرفت!

خلاصه که خودم حس می‌کردم خیلی خفن تدبیر داشتم این چند سال ولی همه‌ش رو هواست

یعنی هیچ چیز مطابق تصورات من پیش نرفت :)

بهتره یا بدتر؟ نمی‌دونم

بعد از کلی تحقیق و مشورت و مدت‌ها تفکر و دو دوتا چارتا الان در یک وضعیتیم که فهم خیر و صلاح کاملا برام غیر ممکنه!

و تمام قد به توکل و توسل آویختم

این حالت نافهمی و انتظار رو دوست دارم

  • میم مهاجر
  • پنجشنبه ۱۸ شهریور ۰۰

عاشورا دور نیست!

عاشورا یک بار بر امام حسین (ع) گذشت

اما مولای من حضرت مهدی (عج)

فردا

دست کم برای هزار و صد و هشتاد و هشتمین بار!!!

عین واقعه را مو به مو درک می کنند

  • میم مهاجر
  • چهارشنبه ۲۷ مرداد ۰۰

بازنشر پویش به عشق علی (علیه السلام)

سـلـام و ســـرور🎉🎊

عیدتون مبـارکــ !

راستش امسال بیشتر ایده‌هام مختص فضای حقیقی بود ولی دلم‌ نیومد وجهی از خوشحالی و شعف عید بزرگ غدیر رو در محیط وبلاگ نداشته باشیم 

به اذن خدا امسال هم مثل سال گذشته یه پویش غدیری داریم :)

 

  • میم مهاجر
  • پنجشنبه ۷ مرداد ۰۰

راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش...

ده روز پیش گفته بود جزیره را شناسایی کنند،ولی خبری نبود.

همه‌ش می‌گفتند «جریان آب تنده،نمی‌شه رد شد. گرداب که بشه،همه چیز رو می‌کشه توی خودش.»

- خب چه بکنیم؟ می‌خواید بریم سراغ خدا، بگیم خدایا آب رو نگه دار؟ شاید خدا روز قیامت جلوت رو گرفت، پرسید تو اومدی؟ اگه می‌اومدی، کمک می کردیم. اون وقت چی جواب می‌دی؟

-آخه گرداب که بشه...

-همه‌ش عقلی بحث می کنه. بابا تو بفرست، شاید خدا کمک کرد.

----------------------------------------------------

 

همهمه‌ی فرمانده ها در قرارگاه بلند بود که «عملیات متوقف بشه.»

حسن یک دفعه قرمز شد و با عصبانیت داد زد «خجالت نمی‌کشید؟ بیست روزه که به مردم قول دادیم خرمشهر آزاد میشه. ما تا آزادی خرمشهر این جاییم.»

 

پس فرداش خرمشهر آزاد شده بود.

                                                                                              کتاب «یادگاران۴»           

 

     

توکل

در موردش خیلی حرف دارم ولی فعلا این دوتا برش رو داشته باشید از خاطرات فرمانده ی نابغه ی اطلاعات عملیات،شهید حسن باقری

 

 

 

  • میم مهاجر
  • شنبه ۸ خرداد ۰۰

پویش مهدوی

نیمه ی شعبان برای ما، من و بچه های فامیل پدریم، یه روز فوق العاده دلچسب بود

یه جشن سراسری تو روستای پدری برگزار میشد در بزرگترین مجتمع دینی روستا

شب میلاد برای ما سرشار بود از هیجان جشن و دویدن و بازی کردن و پیچیدن تو دست و پای بزرگترهایی که بانی و دست اندر کار جشن بودن

راستش چیزی از احیای این شب، به معنای شب زنده داری با قرائت ادعیه و قرآن و نماز خوندن، تو ذهنم نمونده

چیزی که قوت در خاطرم باقیه آذین بندی و تزئین اون مکانه که شب تا صبح انجام میشد

و ما انقدر بازیگوش بودیم که تو فاز احیا و... نبودیم! 

خوراکمون همچین فرصت هایی بود که تعداد زیادی از بچه های فامیل یه جا جمع میشدن و بهترین فرصت ها برای آتیش سوزوندن و دویدن و بازی کردن فراهم میشد، تو یه فضای وسیع، بدون غرغر شنیدن از بقیه و یا نگرانی والدین

  • میم مهاجر
  • دوشنبه ۹ فروردين ۰۰

ببخشید شما؟!

تا حالا شده تو آینه زل بزنید به خودتون و سعی کنید خودتون رو تعریف کنید؟ 

اتفاق افتاده جایی که قراره خودتون رو معرفی کنید دست و پاتون رو گم کنید و تو اولویت بندی ویژگی هایی که قراره از خودتون ارائه بدید سردرگم بشید؟

پیش اومده که هویت تون به چالش کشیده بشه؟!

 

ما در شبانه روز زندگی معمولی به طور مداوم با این سؤال مواجهیم 

  «شما چه کسی هستید؟» 

به این سؤال چطوری پاسخ میدید؟ با ارائه ی چه ویژگی های از خودتون؟! 

دانش آموز، دانشجو، معلم، دکتر، مهندس، سرباز، هنرمند، ورزشکار و... /پدر، مادر یا فرزند فلان شخص؟ /متفکر، تحلیلگر، منتقد و... /اصلاح طلب، اصولگرا، اعتدالی،انقلابی و...؟ /عاشق، مهربان،لجباز،خشمگین و...؟/شاخ، سلطان، حاجی و...؟ /قد بلند،تپل، لاغر،چشم رنگی و...؟

 

این سؤال گاهی از سمت دیگران مطرح میشه

از پرسش ساده از اسم و فامیل مون گرفته تا پر کردن فرم تو مراکز مختلف تا تبادل اطلاعات برای آشنایی با افراد جدید و...

و در حیطه شخصی از تماشای خودمون توی آینه تا بازخوانی ابعاد مختلف هویتمون در موقعیت هایی مثل انتخاب رشته، انتخاب شغل، ازدواج و... 

  • میم مهاجر
  • جمعه ۶ فروردين ۰۰

تو مراد من، تو نجات من...

تو مراد من، تو نجات من، به حیات من، به ممات من

چه زیان کنی ؟ چه ضرر بری ؟ چو برآوری، چو عطا کنی

تو شهِ سریر ولایتی، تو مَهِ منیر هدایتی

چه شود گهی به عنایتی، نظری به سوی گدا کنی؟

 

شاعر:سید هاشم وفایی

 

بشنوید این مدح زیبا رو 

 

 

روزتون خیلی مبارک باشه آقایون

خوش به سعادتتون که مفتخرید به یمن ولادت مولا تو این روز گرامی داشته بشید و تبریک بشنوید

 

+از نعمات این دنیا، اگر بنا باشه فقط شکر ولایت شما رو به جا بیاریم، باز هم عاجزیم... امدادش با خودتون آقای امیرالمؤمنین

  • میم مهاجر
  • پنجشنبه ۷ اسفند ۹۹

پناهم

 

زیر بارون حرم حضرت احمد ابن موسی (علیه السلام) همه رو دعا کردم

التماس دعای فراوان... 

  • میم مهاجر
  • پنجشنبه ۳۰ بهمن ۹۹
ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست
به هوای سر کویش پر و بالی بزنم