تا حالا شده تو آینه زل بزنید به خودتون و سعی کنید خودتون رو تعریف کنید؟ 

اتفاق افتاده جایی که قراره خودتون رو معرفی کنید دست و پاتون رو گم کنید و تو اولویت بندی ویژگی هایی که قراره از خودتون ارائه بدید سردرگم بشید؟

پیش اومده که هویت تون به چالش کشیده بشه؟!

 

ما در شبانه روز زندگی معمولی به طور مداوم با این سؤال مواجهیم 

  «شما چه کسی هستید؟» 

به این سؤال چطوری پاسخ میدید؟ با ارائه ی چه ویژگی های از خودتون؟! 

دانش آموز، دانشجو، معلم، دکتر، مهندس، سرباز، هنرمند، ورزشکار و... /پدر، مادر یا فرزند فلان شخص؟ /متفکر، تحلیلگر، منتقد و... /اصلاح طلب، اصولگرا، اعتدالی،انقلابی و...؟ /عاشق، مهربان،لجباز،خشمگین و...؟/شاخ، سلطان، حاجی و...؟ /قد بلند،تپل، لاغر،چشم رنگی و...؟

 

این سؤال گاهی از سمت دیگران مطرح میشه

از پرسش ساده از اسم و فامیل مون گرفته تا پر کردن فرم تو مراکز مختلف تا تبادل اطلاعات برای آشنایی با افراد جدید و...

و در حیطه شخصی از تماشای خودمون توی آینه تا بازخوانی ابعاد مختلف هویتمون در موقعیت هایی مثل انتخاب رشته، انتخاب شغل، ازدواج و... 

این پرسش برای من خیلی مهمه،همون طور که برای خیلی از آدم های دیگه

اول در مورد خودم به فکر فرو رفتم، اینکه من پیش خودم چطوری تعریف میشم؟

و بعد تر در مورد آدم های دیگه بهش فکر کردم و دقت کردم که چه تعریفی از خودشون ارائه میدن؟ در چه بستری خودشون رو معرفی میکنن؟

من فکر می کردم موفقیت یعنی رسیدن به حد اعلی در ویژگی های اکتسابی و استفاده ی حداکثری از خصلت های ارثی

یه وقتی اومدم خودم رو در نقش های مختلفی که داشتم ارزیابی کردم

مثلا من به عنوان انسان، به عنوان مسلمان، شهروند شهر و کشورم،من در موقعیت مسئولیت هایی که بر عهده داشتم،منِ فرزند، منِ خواهر، دوست، همکلاسی، محصل و...

خب پیش از این برای هر کدوم از این موارد یه ایده آل ذهنی داشتم که کم و بیش ویژگی های مشخصی داشت

مثلا می دونستم فرزند خوب بودن حدودا شامل چه مواردی میشه و سعی می کردم رعایت کنم اون ها رو و... 

بعد از این تحلیل، شاخصه های بیشتری رو در آوردم و بهتره بگم روشن شد برام که تعریفم از خوب بودن در هر یک از این موارد چی بود

فکر می کردم حالا اگه تو هر کدوم از این نقش هام به بهترین بودن نزدیک بشم حله و دیگه خوشبختم و تمام

یه جاهایی تلاش کردم خودم به بالاترین درجه برسم، یه جاهایی به دیگرانی نگاه کردم که داشتن موقعیت ایده آل پیش فرض من رو زندگی می کردن 

اوایل خیلی باحال بود، حس می کردم چه خفن! چقدر انرژی دارم برای رسیدن به تک تک اون قله ها...

اوضاع بد نبود، شوق و ذوق موفقیت ها بود، خستگی تلاش کردن هم

اما یه جایی رسما کم آوردم، احساس می کردم اگه هل بدن منو یا حتی بهم موتور وصل کنن هم حاضر نیستم بیشتر از این حرکتی داشته باشم

حس می کردم اون انتظاری که داشتم از میزان خوشحالی و خوشبختی با این کارها برآورده نمیشه، انگار به جای نزدیک شدن دارم دور و دورتر میشم...

 

(ان شاء الله ادامه دارد)

 

  • شما چطور خودتون رو تعریف می کنید؟
  • فارغ از تعریفی که به دیگران ارائه می دید در درونتون چقدر با خودتون  آشنایید؟
  • منِ شما قراره با این ویژگی های هویتی به کجا برسه؟
  • چقدر به هویتتون افتخار می کنید و بهش اصالت می دید؟
  • اصلی ترین ویژگی هویتی تون چیه؟
  • ببخشید شما؟!