راستش قبل از اینکه وارد فضای بیان شوم فکر نمی کردم انقدر درگیری های ذهنی کنکوری ها مشابه باشند

اینکه کدام رشته؟ کدام شهر؟ کدام دانشگاه؟

اصلا دانشگاه آری یا خیر؟

اگر دانشگاه نرویم انتخاب بعدی حوزه؟

اگر کلا راهمان از تحصیل نگذرد چه؟

اغلب این سؤالات در ذهن هر دانش آموزی که گذرش به سال های آخر تحصیل مدرسه برسد هجوم می آوردند

اما نوع مواجهه ها بسیار متفاوت است

بعضی ها اصلا حال و حوصله ی درگیر شدن با این سؤالات و پیامد های بعدش را ندارند

ترجیح می دهند بروند سراغ چارچوب هایی که خانواده و جامعه و... برایشان تعیین کرده اند و با همان طرح حرکت کنند تا فارغ باشند از زحمات افکار و انتخاب های متفاوت

اما اندک افرادی هم هستند که پاسخ این پرسش ها برایشان اهمیت دارد چون به خودشان و خواسته های درونی شان اهمیت می دهند

چون برای خودشان شخصیت و اهمیت قائل هستند

و به گمان من جامعه اگر بُرد و پیشرفتی داشته باشد به برکت وجود همین آدم هاست... 

شرایط این آدم ها هنگام تصمیم گیری و تفمر پیرامون پرسش هایشان اغلب سخت است به چند دلیل :

مهم ترینش محدودیت زمان است و اینکه دیر به این مسائل می رسند و یا به طور جدی به آن می پردازند

بعد وضعیت تحصیلی، مالی، خانوادگی و فشار های اجتماعی و... 

انقدری که من دنبال پاسخ این سؤال ها رفتم فهمیدم مهم ترین کنش در حل این مسائل روراست بودن آدمی با خودش  است... 

این روراست بودن یعنی ما خودمان را درست بشناسیم و تحلیل کنیم

  • روحیات
  • استعداد ها
  •  علاقه ها و چرایی این تمایلات؟
  • مسئولیت هایمان
  • وضعیت تحصیلی مان
  • وضعیت مالی 
  • وضعیت خانوادگی و محیطی
  • میزان آزادی مان در انتخاب و عمل
  • میزان اراده و همت مان
  • و... 

 

و البته این شناخت واقع بینانه و دقیق باشد

چون قرار است رو راست باشیم

هر یک از ما یک منِ فعلی داریم و یک منِ ایده آل برای تصمیم گیری باید به من فعلی مان تکیه و توجه کنیم 

(کمالگراها اینجا کمی خودشان را دور می زنند چون نمی توانند از شخصیت خیالی خودشان دست بکشند و با واقعیت روبرو شوند) 

بعد از این شناخت تازه می شود در مورد راه های پیش رو فکر کرد و تصمیم گرفت

برای انتخاب آنچه که پیش روی ماست باید یک سری عوامل دیگر را شناخت

 

  • تناسب آن راه با علاقه ی ما
  • همخوانی با استعدادمان
  • انگیزه مان برای انتخاب آن مسیر
  • نقش ما در جامعه
  • درآمد
  • میزان اهمیت و اولویت 
  • تناسب جو فکری آن محیط با افکار و اعتقادات ما
  • راه های مشابه
  • تجربه ی آدم هایی که از ما جلوترند و آن مسیر را طی کرده اند

هر چه سعی کنیم شناختمان کامل تر، دقیق تر، واقع بینانه تر باشد به خودمان کمک کرده ایم

باعث می شود بیشتر از اثرات انتخاب های متوهمانه در امان بمانیم

 مشورت کردن را هم دست کم نگیریم، تأثیر به سزایی در نجات ما از شک و دوراهی ها دارد

تازه دامنه ی انتخاب را به دست آورده ایم

حالا باید این ها را وارد دستگاه عقل کرده تا یک خروجی مناسب بگیریم

این عقل مذکور در تقابل با احساسات نیست بلکه احترام خاصی برای آنها قائل است اما در حد و اندازه ی خودشان، نه آنقدر که چشم مان را هم ببندند 

در همین حال باید به چند نکته توجه اساسی داشت

  • به راهی که اکثریت می روند شک کنید

به این فکر کنید که این همه آدم با ظرفیت ها، استعداد ها و علاقه های متفاوت چرا یک راه مشترک را می روند؟ 

خطرات این هجوم سنگین چیست و اصلا چه آینده ای را برای رهروان این مسیر رقم می زند؟ 

چه چیزی آن ها را وادار به طی این طریق می کند؟ 

  •  اگر دیدید تمایلاتتان دارد به سمتی می رود که متفاوت است عواقبش را خوب بسنجید، رویایی و متوهمانه خودتان را نندازید در دل ماجرا و بعد به آه و نفرین بیفتید... مسئولیت انتخابتان را تمام و کمال بپذیرید، راه متفاوت رفتن سختی های خاص خودش را دارد و البته نتیجه اش هم متفاوت است

سختی هایش را بشناسید و بدانید با چه چیزهایی مواجه خواهید شد!

 

  •  بدانید اینکه استعداد خاصی دارید به این معنا نیست که الزاما باید در جایی صرف شود که علی الظاهر به آن مرتبط است

گاهی وارد شدن به فضایی که ظاهرا با استعداد ما ارتباط چندانی ندارد و کار کردن در آن فضا با یک زاویه ی دید متفاوت و خاصی که برآمده از همان استعداد است نتیجه ای خارق العاده را رقم می زند

پس نترسید و احساس حیف شدن هم نکنید

 

  •  هرجا پا بگذارید کشور به آنجا نیاز دارد،من شخصا حوزه ای را نمی شناسم که به قدر کافی خروجی درجه یک و خاص داشته باشد 

ما در هر حوزه ای به آدم هایی که متعهدانه و با علاقه ی بسیار کار کنند نیاز داریم

به عبارتی در هر حوزه ای اگر جزو  top_ten  ها باشید فرصت شغلی فراهم است

فقط باید عزم و اراده اش را داشته باشید و از ته دل بخواهید!

 

  • در شناخت علاقه هایتان عمیق بشوید،گاهی علاقه های ما حاصل القائات طولانی مدت و مکرر اطرافیان و جامعه و حتی خودمان است!

گاهی بر اثر همین شناخت ناقص علاقه تبدیل به نفرتی زجر آور می شود وقتی به نهایت تلاش تان مطمئن شدید،دنبال یقین صد درصدی نباشید، اگر همه ی سعی تان را برای شناخت راه درست کردید بسپارید به خدا و توکل کنید

 

 

  • مسئولیت پذیر باشید! کمی جدی تر به زندگی نگاه کنید،به نقش های خودتان در خانواده و جامعه و... اگر در آینده بنای تشکیل خانواده دارید حواستان باشد که مسئولیت هایی به دوشتان خواهد بود و اقتضائاتی خواهد داشت،با این نگاه این تصمیم کمی از حالت کاملا شخصی خارج می شود و آثار انتخابش بر دیگران اهمیت پیدا می کند

 

  • هر علاقه ای نیازی به پیگیری آکادمیک ندارد،خیلی از علاقه ها را می شود خارج از دانشگاه و یا حتی حوزه پی گرفت و گاهی این انتخاب عاقلانه تر هم هست چرا که اختیار میزان زمان و توانی که صرف آن می کنیم تا حدی دست خود ما می افتد و اجباری در کار نیست... در این اولویت بندی باید دقت کنیم آموزش دانشگاهی/حوزوی چقدر اهمیت دارد و آیا راه جایگزین دارد یا نه؟ 

 

  • منت بگذارید و اگر تجربه یا نظری درباره ی این چالش فکری دارید در میان بگذارید تا کمی از حجم سرگردانی ما کم کند

 

  • برای ما متحیر های سرگردان هم دعا کنید

 

یا دلیل المتحیرین

ای راهنمای رَهجویان