«سوگ جمعی»
کی معنا و مفهومش رو بهتر فهمیدم؟ بعد از شهادت حاج قاسم، نماز بر پیکر شهید رئیسی.
انگار وقتی در جمع قرار میگیری، روی تازهای از غم رو میبینی، تازه متوجه میشی در چه ابتلائی قرار داری، تازه عمق مصیبت رو درک میکنی و حضور در جمع خیلی کمک میکنه به دل سبک کردن و عزاداری و بیرون ریختن غم. از اون طرف سوگواری دستهجمعی جنبه حماسی پیدا میکنه و عزاداری رو از اینکه فقط گریه و زاری باشه میبره در یک سطح بالاتر.
بعد از این تجربهها، پنجره جدیدی به روم باز شد تا عزاداری جمعی ایام محرم و فاطمیه رو هم بهتر درک کنم و ابعاد دیگهای رو ببینم که تا قبل از اون وقایع، ملموس نبودند.
لبنان کشور کوچیکیه با آمار بالای مهاجرت. خیلی از خانوادههای لبنانی که دورادور میشناسم حداقل یکی دوتا از اعضاشون کشورهای مختلف درس میخونن، کار میکنن، مشغول تجارتند و... خیلی از لبنانیها، در وضعیتی هستند که همیشه در لبنان حضور ندارند.
مشکلاتی که دولت لبنان به وجود آورد در ممنوع کردن پروازهای مستقیم تهران_بیروت، باعث شده خیلی از لبنانیها نتونن برای مراسم فردای تشییع پیکر سید خودشون رو برسونن لبنان.
دوستان لبنانی من به خاطر شرایط جنگی، ماهها محروم بودند از سفر به کشور و دیدار خانوادهشون و دائما در تنش و اضطراب ناشی از جنگ بودند، تصور کنید اون هم در غربت و دور از وطنی که تحت حمله دشمنه و هرلحظه نگران لبنان و ساکنینش بودند و این مدت هم دائما در معرض خبر شنیدن شهادت افراد مهم و محبوب و کلیدی حزبالله و محور مقاومت! بعد از شهادت سید هم فرصت چندانی نبود برای سوگواری و این بچهها صبورانه بغضشون رو نگه داشته بودند برای مراسم تشییع، حالا حتی از این تشییع باتأخیر هم محرومند و حالشون اصلا خوب نیست...
واتساپم پر شده از استوریها و متنهای حزنانگیز و جانسوزی که در غربت برای عزیزترینشون نوشتند و لاجرم عزاداریشون رو به این شکل بروز میدن.
خیلی سخته، خیلی خیلی سخته براشون امشب و این حال
برای صبوری و آرامش قلبشون دعا کنید، برای همه دوستداران سید که قلبشون اونجاست و جسمشون در فاصله بسیار...
جای این حسرت تا ابد در قلبمون میمونه...
+ وقتی به این فکر میکنم که این تشییع و لبنان رفتن، برای یک عده تبدیل شده به سوژه بلاگری، حالم بهم میخوره.