ما را هشدار می‌دهند که مقدس‌سازی نکنیم و جایی بگذاریم برای نقدهای واقع‌بینانه. انذارشان از سر دل‌سوزیست حتما. شاید هم چرخش یکباره همیشه‌منتقدها به آدم‌های نادم و مبهوتی که زبان به تحسینت گشوده‌اند به گمان مقدس‌سازیشان دامن زده. 

حسرت سوگ را به درازا می‌کشاند ابراهیم. برای تو که با بال شهادت کوچیده‌ای دلهره‌ای نیست که ما یقین داریم به نیک‌فرجامی‌ات. تصویر تو در ذهنمان بی‌نقص نیست، ضعف‌ها را می‌دانیم؛ حسرت اما بیخ گلویمان را چسبیده و ما را رها نمی‌کند. در نسبتی که خودمان با تو داشته‌ایم شرمساریم. شرمنده‌ی لکنت زبانمان به هنگام دفاع از تو و تلاش‌هایت. تأسف جا ماندن از همراهی با تو گریبانگیرمان شده، آنجا که تکلیفمان تکمیل کار تو بود با تبیین و تلبیغ خدماتت. ما زیر بار خجالت شک و تردیدهای خودمان مانده‌ایم. شرمنده‌ایم از همیشه در قالب منتقد جلوه کردنمان. تو گویی در تماشای حقیقت تو، در حجاب مسئولیتت گرفتار شدیم. 

حالمان حال آن فرزند همیشه طلبکاریست که رنج‌های پدر در هنگامه دست و پنجه نرم کردن با مشکلات به چشمش نیامده، دویدن‌های خستگی‌ناپذیرش را درک نکرده و ناگاه پدر را، از دست رفته یافته. پتک واقعیت آن‌گاه بر سرش آوار شده که تحسین کوشش پدر را از زبان دیگران شنیده و تنها افسوس مانده و حسرت جبران‌ناپذیری. 

ما ابراهیم نمی‌خواهیم عذاب وجدانمان را با اغراق در شخصیت تو جبران کنیم، هرگز. ما دلواپس هزینه‌های هنگفت تاریخ برای آگاهی مردمانیم. نگرانیم که نکند خیال کنند حرفشان راست از آب درآمده که قهرمان خوب، قهرمان مرده است.آخر ملتی که از همراهی با قهرمان‌هایش جا بماند محکوم است به افسانه‌سرایی و اغراق، تا آنجا که قهرمان،اسطوره شود و مسیر رسیدن به او ناپیمودنی. مکتب ما اما، مکتب هم‌زیستی قهرمان‌ها با مردمان است، تکثیر شدن و قهرمان ساختن از آدم‌های معمولی. باید از رفتن و از دست دادنت درس بگیریم ابراهیم. ما نمی‌خواهیم هزینه‌ساز باشیم و ناسپاس؛ مبادا که جا بمانیم از قافله و دچار غفلت شویم. لغت‌نامه‌ها می‌گویند «دولت» به معنای سعادت هم هست، کاش ما را در مسیر سعادت رها نکنی ابراهیم. دست‌گیرمان باش؛ ما هنوز در نیمه راهیم دولت‌مرد بهشتی. ما را دعا کن ابراهیم.

 

+متن با اقتباس از قلم آقای مهدی مولایی نوشته شده.