● آدم جهادی بود، از آن گونه‌هایی که شخصیت سازنده و مربی دارند. از یک جمع کوچک شروع کرده بود و گروه را گسترش داده بود بعد هم به واسطه ماجرایی مهاجرت کرد به شهر دیگری و مسئولیت را تحویل دیگری داده بود. این مهاجرت هم برای خودش برکت داشت و باب فرصت‌های جدید شد، هم برای مسئول جدید فرصت توانمند شدن بود. 

علی رغم مهاجرت و زندگی در شهر دیگری، مجموعه را رها نکرده و هنوز برایش پدری می‌کند، حتی هنوز پیگیر تشکل‌های زمان دانشجویی‌اش هست، یک جور دلسوزانه و درست، نه دخالت‌گونه. گروه جهادیشان روی یک کار مبنایی دست گذاشته که هیجان و طرفدارش نسبت به اقدام سطحی‌تر در همان حوزه کمتر است، یکبار در جلسه‌ای گفت ما کار سطحی نمی‌کنیم، چون یک کار عمیق‌تر را تشخیص داده‌ایم و از پس انجامش هم بر می‌آییم، برای ما که به این درک رسیده‌ایم انجام آن کار سطحی‌تر جذاب‌تر بودجه‌دارتر جایز نیست. حرفش این بود که ما در ایفای نقش مدیون درک خود از مسائل هستیم. 

 

● چند سال پیش دیدم یک جمع دغدغه‌مند ایام اربعین رفتند میرجاوه به استقبال و در خدمت زوار پاکستانی. آن موقع هنوز میرجاوه مثل الان رونق نداشت، شناخته شده نبود آنچنان و مهجور بود. بعد دیدم همان جمع در طی سال تا اربعین بعدی، پیگیر یادگیری زبان اردو و ایجاد ارتباط با پاکستانی‌ها بودند برای خدمت‌رسانی با کیفیت‌تر. 

 

●کمتر از نیم ساعت مانده تا مرز عزیز شلمچه، من اگر ادعا کنم خوزستان را از فارس خودمان بیشتر دوست دارم، گزاف نگفته‌ام. عاشق این خاک و مردمان بی‌نظیرش هستم.  خانه دومم می‌دانمش و بسیار دوستش دارم. موکب‌های خدمت‌رسانی به راهند و خدام از جان مایه می‌گذارند و زائر را التماس می‌کنند و گاها گیر می‌اندازند بلکه خدمتی برسانند، این مردمان شریف خداشناس و همیشه پای کار. 

 

●من در دوران حضور داعش در عراق هم اربعین رفته‌ام اما راستش حالا یک نگرانی ریزی ته دلم هست، می‌دانم پایم را از ایران بیرون بگذارم در این اوضاع آشفته‌س منطقه دیگر نمی‌توانم به امنیتم اطمینان داشته باشم، نگرانی بزرگتر اما این است که اگر در این برهه رژیم و آمریکا فکر خطایی به سرشان بزند، من دور از وطن عزیزم چه کنم؟ 

 

○جنگ خیلی چیزها را عوض کرد، نظام فکر و محاسبات ما به واسطه جنگ یا تغییر کرد یا آچارکشی شد. این بار که عازمم هر بار که یادم می‌افتد به آن دوشهید هم‌محلی و هم‌سنم، ناخودآگاه بغض می‌کنم، این داغ برای من خیلی سنگین بود، به واسطه این اشتراکات حس شرمندگی زیادی گریبانگیرم شده. من عقبم، خیلی عقب. 

پیاده‌روی امسال چیزی فراتر از یک تجربه معنوی شیرین است، باید ساخته شد و عقب‌ماندگی‌ها را جبران کرد. من امید دارم بهره‌ای که به ما می‌رسد شناخت دقیق رسالتمان باشد و آماده شده برای آن، نصب و دریافت هرآنچه که وجود ما نیاز دارد برای ایفای نقش یک مؤمن رسالت‌مدار در زمانه امروز. 

 

○حلالم کنید، من هم اگر لایق باشم دعاگو هستم و نائب‌الزیاره.