حوادث روی دور تندند، نمیدانم شاید هم فرکانس ابتلائات همیشه همینقدر بالا بوده و حواس امثال من پرت!
از ترورهای اخیر تا قضایای فلسطین، تا همین حادثه دیروز هربار فکر میکنم اگر اجل من همین حالا فرا برسد، خط پایان زندگی دنیویام را رد کنم چند چندم؟ کجا ایستادهام؟ حاصل عمرم چه بوده؟ در حال مجاهده و تلاشم یا اهمال و انفعال به بهانههای مختلف؟ در چه حالی با مرگ ملاقات میکنم؟
امکان دست یافتن به نیکوترین شیوه مرگ همه جا فراهم است.
مرگ خونین مترصد فرصتی است تا میزبانش را در آغوش شهادت بکشد.
هرجایی سرک میکشد تا عاقبتی خوش رقم بزند، نه فقط در میانه میدان نبرد نظامی؛
خواه در گلستان هفتم پاسداران باشد، در قلب تهران و محمدحسین حدادیان سر برسد،
خواه در شاهچراغ شیراز، حین خدمت محمد جهانگیری،
یا که در اکباتان، منتظر آرمان علیوردی،
و یا در کوه کمرهای ورزقان، مناطق بکر و صعبالعبوری که گذرگاه پرسهزنی بنیبشر نیست!
گویی انسان مجاهد خودمختار نقش میپذیرد و به اراده خویش هرجایی را به میدان مبدل میکند، مجاهدی که به مکان شأن مشهد شدن میبخشد.
با من از اتفاقی بودن حرف نزنید، من نمیتوانم بپذیرم آن خدایی که بیاذنش برگ از درخت نمیافتد چنین صحنهای را حسب اتفاق رقم بزند، در سیستم الهی هر چیزی چینشی دارد، همه چیز منظم است؛ این که کی و کجا، چه کسی چگونه به ابدیت بپیوندد از دقت و نظارت او خارج نیست.
من دلم گرم است و خشنود به عاقبت شیرین سید ابراهیم و امثال او.
کم حرفی نیست زیر بار سنگینترین هجمهها مخلصانه مجاهده کردن و بار مملکت و ملتی را بر دوش کشیدن، بدون تشویق آنچنانی، با انتظارات بسیار، گاه حتی بدون پشتوانهی یارانی که چشم یاری از آنها داشتی و حتی زیر سایهی نگاه پر از ابهام و سوء ظن دوستان!
خوش به سعادت او که به مقصدش رسید، در روز میلاد مولایش ثامن الحجج(علیهالسلام) به برکت و خواست امامش تولدی دوباره یافت و با عنوان شهید راهی دنیای بهتر شد!
یقین دارم که خداوند عالم اراده خودش را پیش میبرد، نه او و نه دینش ذرهای محتاج چون منی نیستند،همیشه همه چیز درست و برقاعده جلو میرود.
من اما سخت محتاج پیوستن به این جریان نورم، نیازمند در زمره مؤمنین مجاهد شمرده شدن.
مهم است همانجایی که هستم، هر لحظه در حال تکاپو باشم، در جهت درست، با تمام وجود!
به امید آنکه عاقبتم در این دنیا هر لحظه که سر رسید به خیر باشد...