این روزها که سر چند راهی قرار دارم

مدام به چرخ خوردن‌های زندگی فکر می‌کنم

زندگیم تو یه حالت سیال و جالبی قرار گرفته

مدام اتفاق‌هایی که فکرش رو هم نمی‌کردم داره رخ میده

چیزی که چند سال ‌بهش فکر کردم و در فضای اون مسئله سیر کردم رو خیلی راحت گذاشتم کنار و هیچ وقت باورم نمی‌شد به این سادگی ازش بگذرم

مسئله‌ی دیگه‌ای بود که قبلا تو نوجوونی بهش فکر می‌کردم و یک حالت رویاگونه و فانتزی‌طور داشت و به همین خاطر کنار گذاشته بودمش ولی یهو همون مسئله تو مسیر زندگیم قرار گرفت!

خلاصه که خودم حس می‌کردم خیلی خفن تدبیر داشتم این چند سال ولی همه‌ش رو هواست

یعنی هیچ چیز مطابق تصورات من پیش نرفت :)

بهتره یا بدتر؟ نمی‌دونم

بعد از کلی تحقیق و مشورت و مدت‌ها تفکر و دو دوتا چارتا الان در یک وضعیتیم که فهم خیر و صلاح کاملا برام غیر ممکنه!

و تمام قد به توکل و توسل آویختم

این حالت نافهمی و انتظار رو دوست دارم

وقتی هر کدوم از راه‌های پیش‌رو رو بررسی می‌کنم هزار جور فکر و خیال و سؤال برام پیش میاد که هر کدوم دریچه‌ای میشن برای شناخت خودم و این شبه بحران فرصیتیه برای شناخت بهتر لایه‌هایی از وجودم که برای خودم روشن نیستن

طبیعتا میزان گرایش من به این راه‌ها متفاوته ولی دارم تلاش می‌کنم برای خودم اونی رو طلب کنم که حقیقتا خیره و نه اونی که من بیشتر دوستش دارم

و امیدوارم ظرفیت و صبر پذیرش هر کدوم که شد رو خدا بهم بده

 

استاد غلامی میگن :«کسی می‌تونه به تکلیفش عمل کنه که آرزویی جز عمل به تکلیف نداشته باشه»

 

و من پشیمونم از هرجایی که تلاشم برای شناختن مسیرها من رو تو دام آرزو انداخته،این چیزیه که به وضوح مانع «تسلیم» شدنم می‌شه

 


دریافت
مدت زمان: 1 دقیقه 33 ثانیه