یکشنبه صبح با دوستان دوران مدرسه رفتیم تجدید دیدار و شیرازگردی، بعد از مدتها بیتوفیقی و دوری هم مشرف شدیم محضر حضرت احمدبنموسی(علیهالسلام)، ولی نعمتی عزیز در شهری پرغوغا و نیازمند احیای معنویت...
حرم شاهچراغ برای من همیشه حس امن و آرامش یک پناهگاه محکم دارد و البته «غربت» و حس اجحاف و کمکاری ما در حق حضرت و ظرفیت حریم مقدس و پربرکتشان.
این بار با رفقا مدام در مورد حادثه ترور آبان صحبت میکردیم، موقع نماز در شبستان به بچهها میگفتم یادتان هست تروریست قرار بود وارد شبستان شود و ازاین در وارد شود، خدام در را بسته بودند و مانع شده بودند، محل شهادت خانواده سرایداران و آن کولر گازی معروف حادثه در مسجد بالاسر به یادمانگونهای تبدیل شده. مزار شهدای حادثه را خیمهی محرمی زده بودند. عکس آرشام، برادر آرتین بازماندهی خردسال حادثه، با مظلومیت و سن اندکش آدم را شرمنده وجود خودش میکرد...
بعد از نماز ظهر از حرم خارج شدیم.
حوالی اذان مغرب، در میانهی جلسه هیئت خبردار شدیم حرم مورد حمله تروریستی قرار گرفته و بعدش بهت بود و حالی غریب...
عکسها و اخبار واقعه کمکم پخش شد، و احساس قرابت زیاد با محل وقوع ماجرا حال عجیبی داده بود، دقیقا در نقطهای از حرم که چند ساعت قبل ما در کمال آرامش ایستاده بودیم و پیرامون ترور قبل صحبت میکردیم. بیخبر از اینکه چند ساعت بعد اینجا میشود محل شهادت و عروج عدهای!
دیشب که مراسم وداع با پیکر شهید جهانگیری بود در مصلای شهر، مداح مراسم میگفت شهید شبهای محرم همینجا عزاداری کرده، زیر همین سقف، توی همین صفها نشسته و شهادتش را گرفته.
یک جمع مشترک،
یک فضای مشترک،
در همان هیئتی به سینه زده که من
در همان خاکی قد کشیده که من!
شاید اصلا همین شبها دیده باشمش، شاید از کنارش عبور کرده باشم...
مقایسه در چنین موقعیتی ناگزیر است؛ حجت تمام کننده است!
این که شاید تو هم میتوانستی اهل توفیق باشی، چه کردهای که نشده؟
او در همین فضا راه رشدش را یافته و ساخته، تو چرا عاجزی؟
او که گوی سبقت ربوده و جام شهادت نوشیده چه کرده که در میانهی زیست روزمره، به دور از معرکه جنگ، برای خودش شهادت خریده؟
این طور وقتها فکر میکنم این آدمها به قدری اجر و قرب پیدا کردهاند که شهادت به دنبال آنهاست، بیش از آنکه آنها در پی شهادت باشند.
همان ظهر واقعه، بر سر مزار شهدای ترور واقعه قبل با دوستم صحبت از این بود که این آدمها قطعا اتفاقی چنین سرنوشتی پیدا نکردهاند، گزینش شده بودند؛ در سیستم منظم،دقیق و ظریف الهی چنین رخدادی قطعا حساب و کتابی دارد...
بیخود نیست که محمدحسین حدادیان در گلستان هفتم پاسداران تهران شهید شد، شهید الداغی در سبزوار، آرمان علیوردی در اکباتان، روحالله عجمیان در آزاد راه کرج قزوین؛
مگر نه اینکه سردار شهید، حاج قاسم عزیز، میگفت برای شهید شدن باید شهیدانه زیست؟
مگر کم دیدهایم عدهای برای شهادت دست و پا زدهاند و نشده و هنوز در صف انتظارند؟
در چنین بستری اتفاق و شانس ابدا معنا ندارد!
شهادت را به اهلش میدهند با غربالگریهای دشوار و دقیق.
ادامه دارد...