بالاخره هجرت جغرافیایی...
چیزی که سالها بهش فکر کردم و منتظرش بودم
هنوز برام روشن نشده واقعا چقدر این تصمیم منطقی بود؛انقدر که طولانی مدت با این تصمیم و قصد عجین شده بودم
به عواملی فکر میکنم که جرقههای این تصمیم رو تو ذهنم شعلهور کرد
و به تجربهها و تغییرات زاویه دیدم تو این مدت اخیر که چقدر زیباییها و نکات مثبت محل زندگیم تو چشمم پررنگتر شده بودن و شرایطی رو رقم میزد که این تصمیمی که مدتها خودم رو براش آماده میکردم از لحاظ روانی برام سخت شده بود
با این وجود به محض شروع فرایند جابجایی انقدر تجربیات جدید برام رقم زد که با وجود سنگین بودن هزینههای این اتفاق به نظرم ارزشمند اومد
اتاقی که توش بودم بهترین اتاق خونه بود؛با فضاسازی که طبق سلیقه و خواست خودم چیده شده بود
اون هم بعد از یه رفت و برگشتی که اون خونه و اتاق رو برام عزیزتر از همیشه کرده بود؛انقدری که عاشقانه فضاش رو دوست داشتم
تکتک المانهای اون اتاق برام جذابیت داشت خصوصا که بیانگر حال و احوال نوجوانیم بود
عکسهایی که با وسواس انتخاب شده بود و قبل از برگشت به اون خونه قاب گرفته بودم همهش شوق دیدنشون رو داشتم
قابهای اسمایی که هر کدوم نقطه وصل خاصی شده بودن
علاقهم به اون جغرافیا عجیب غریب شده بود انقدری که خودمم باورش نمیکردم و برام شگفتآور بود که چرا اینطوریه واقعا!
و از یه جایی فهمیدم اینا همهش ناشی از اینه که من میدونم رفتنیم و اینجا به مثابهی مسافرخونهست برای من و موندنی نیست برام
این قطعیت دونستن جدایی باعث میشد بیشتر ازش لذت ببرم
نمیدونم این تناقض ظاهری رو چطور باید توضیحش داد ولی دقیقا همین بود
مادامی که من به از دست دادن و مقطعی بودن سکونت تو اون فضا فکر نکرده بودم اینطوری نبود
ولی وقتی این مسئله تبدیل به یقین و باور شد و با تذکرهای مداوم و جالب تقویت هم میشد یه تغییر زاویه دید پیش اومد که انگار کلا معادله رو تغییر داد
دم رفتن کمکاریها خیلی بیشتر به چشم میومد
احساس اینکه باید کارهای بهتر و بیشتری انجام میدادم هم همینطور
فرصتهای از دست رفته و...
هجرت از این زاویه که دلکندن رو میچشونه به آدمی و وادارش میکنه به یک دور محاسبه خیلی به مرگ نزدیکه
و خوش به حال اونهایی که بلدن این فرصت شبیهسازی رو جدی بگیرن و باهاش راه رو طی کنن
وقتی اومدم اینجا تازه فهمیدم چقدر برای بعضی مسائل عوامل محیطی رو بهانه میکردم
اینجا بیشتر با اختیار خودم مواجه شدم!
و این تجربه همزمان تلخ و شیرینیه!
نگاشته شده در 1401/01/22 23:49
پ.ن: این متن یک پیشنویس خاک خوردهست، چون بنا دارم ادامهش رو بنویسم مجبور بودم این پیشنویس رو که مقدمهست منتشر کنم و از طرفی چون حال و هوای اون روزهای نوشتنش اختصاصی بود نتونستم ویرایش خاصی اعمال کنم و نهایتا همون پیشنویس بدون تغییر منتشر شد
ببخشید اگر ساختار درست و درمونی نداره متن