نیمه ی شعبان برای ما، من و بچه های فامیل پدریم، یه روز فوق العاده دلچسب بود

یه جشن سراسری تو روستای پدری برگزار میشد در بزرگترین مجتمع دینی روستا

شب میلاد برای ما سرشار بود از هیجان جشن و دویدن و بازی کردن و پیچیدن تو دست و پای بزرگترهایی که بانی و دست اندر کار جشن بودن

راستش چیزی از احیای این شب، به معنای شب زنده داری با قرائت ادعیه و قرآن و نماز خوندن، تو ذهنم نمونده

چیزی که قوت در خاطرم باقیه آذین بندی و تزئین اون مکانه که شب تا صبح انجام میشد

و ما انقدر بازیگوش بودیم که تو فاز احیا و... نبودیم! 

خوراکمون همچین فرصت هایی بود که تعداد زیادی از بچه های فامیل یه جا جمع میشدن و بهترین فرصت ها برای آتیش سوزوندن و دویدن و بازی کردن فراهم میشد، تو یه فضای وسیع، بدون غرغر شنیدن از بقیه و یا نگرانی والدین