برای او

چند خطی ناشیانه برای او که عاجزم از توصیفش

برای او که ولی زمانش دلتنگش می شد...! 

 

هر وقت از من بپرسند رفیق شهیدت کدام است؟ مات می شوم

برای من غیر ممکن است که از بین این همه انسان واصل یکی را انتخاب کنم

نواقصم آنقدر زیاد هستند که به همه شان نیازمندم

اصلا چه کسی این جبر را ایجاد کرده؟ 

مگر دستمان را بسته اند که نشود با همه ی شان مرتبط باشیم، توسل کنیم و دل بدهیم به راهشان؟

این انحصار در یک شخص گاهی محروم می کند مارا از فیض وجود سایرینشان... 

  • میم مهاجر
  • شنبه ۳۱ خرداد ۹۹

یا صادق فی القول و الفعل

قال صادق علیه السلام :

یا مَعْشَر الشِّیعَةِ إنَّکمْ قَدْ نُسِبْتُمْ إلَینا کونُوا لَنا زَیْناً وَ لا تَکونُوا عَلَیْنا شَیْناً

ای شیعیان 

شما به ما منسوب هستید 

پس مایه ی زینت ما باشید نه مایه آبروریزی ما 


نه می تونم اظهار پشیمونی کنم که منتسبم به شما

نه حق این انتساب رو به جا آوردم

می مونه شرمندگی و شکستگی 

و البته عزم و اراده برای تغییر

سرگذشت ما پُره از شرمندگی هایی که هیچ تصمیمی بر تغییر دنبالش نبود و صرفا رفع تکلیف بود برای نفس خودپرستمون

کمک کنید این انابه و بازگشت متفاوت باشه، اصل باشه

ما رو دور نندازین آقا جان

+در هر نفس به تو محتاجم... 

  • میم مهاجر
  • چهارشنبه ۲۸ خرداد ۹۹

از کدام سو؟

راستش قبل از اینکه وارد فضای بیان شوم فکر نمی کردم انقدر درگیری های ذهنی کنکوری ها مشابه باشند

اینکه کدام رشته؟ کدام شهر؟ کدام دانشگاه؟

اصلا دانشگاه آری یا خیر؟

اگر دانشگاه نرویم انتخاب بعدی حوزه؟

اگر کلا راهمان از تحصیل نگذرد چه؟

اغلب این سؤالات در ذهن هر دانش آموزی که گذرش به سال های آخر تحصیل مدرسه برسد هجوم می آوردند

  • میم مهاجر
  • جمعه ۲۳ خرداد ۹۹

می شود بکوبی روی شانه هایم؟

١.در مسابقات وزنه برداری

وقتی ورزشکار می خواهد بیاید روی تخته مربی اش تا آخرین لحظه کنارش است 

مربی با شاگرد وزنه بردارش صحبت می کنند، چیزهایی را گوشزد می کند به او و دم آخر می زند روی شانه هایش

من گمان می کنم وزنه بردار ها هرچقدر هم که آماده باشند از پیش، نیازمند آن دلگرمی دمِ مسابقه و آن حرکت آخرند، این که یکی بکوبد روی شانه هایشان و نیرو بدهد، انگیزه بدهد...

 

  • میم مهاجر
  • جمعه ۱۶ خرداد ۹۹

مُنجـی

١. قسمت این بود که من با تو معاصر باشم

تا در این قصه ی پر حادثه حاضر باشم... ​

​​​​​​(غلامرضا طریقی) 

 

٢. دوست داشتنِ تنها کافی نیست، مکتب تو را باید زیست... 

 

۳. داغ های همه ی تاریخ را ما به یکباره دیدیم،چرا که ما امت آخرالزمانیم...

داغ بی تسلی

 

  • میم مهاجر
  • چهارشنبه ۱۴ خرداد ۹۹

سطح دغدغه مندی ها

پستی رو منتشر کرده که دو مرد در حال تخریب یه خونه هستن

نوشته : فقط در قدس فرزندان یه خانواده مجبورن خونه شون رو با دست های خودشون تخریب کنن تا از جریمه های مالی سنگینی که در صورت عدم تخریب مجبورن پرداخت کنن جلوگیری کنن

و بعدتر فیلمی رو گذاشته که دختر مظلوم خانواده اشک می ریزه، بی صدا و خاموش

 

اون وقت من صبح تا شب مشغول خودمم و دنیام ته ماجرا هم برای اینکه عذاب وجدان نگیرم و خیالم تخت بشه یه دعا می کنم برای مستضعفین که اونم کلی منت سر خدا میذارم که ببین چقدر به فکر بنده هات هستم! 

خاک بر سر من و دغدغه های سطحیم که تو اینجوری اشک می ریزی و من اینجا راحتم و آسوده!

 

 

 « وما لکم لا تقاتلون فی سبیل الله والمستضعفین من الرجال والنساء والولدان الذین یقولون ربنا اخرجنا من هذه القریة الظالم اهلها واجعل لنا من لدنک ولیا واجعل لنا من لدنک نصیرا » 

چرا در راه خدا، و (در راه) مردان و زنان و کودکانی که (به دست ستمگران) تضعیف شده‌اند، پیکار نمی‌کنید؟! همان افراد (ستمدیده‌ای) که می‌گویند: «پروردگارا! ما را از این شهر (مکه)، که اهلش ستمگرند، بیرون ببر! و از طرف خود، برای ما سرپرستی قرار ده! و از جانب خود، یار و یاوری برای ما تعیین فرما!

                                                 (سوره نساء_آیه ٧۵)        

  • میم مهاجر
  • دوشنبه ۱۲ خرداد ۹۹

نداشتن یا نخواستن؟

خدایا برای تمام نداشته هایی که من رو به سمت تو سوق دادن شُکرت... 

 

پ.ن  : یه زمانی فکر می کردم چقدر خوبه که یه چیزایی رو ندارم(اغلب معنوی و نه مادی)، یه تعلقاتی نیست که بخوام وابسته باشم تا بعد برای دل کندن ازشون متحمل زحمت بشم

کلی با این دیدگاه خودم کیف می کردم و حس می کردم اووو چقدر بزرگ شدم از لحاظ فکری، چقدر دیدم وسیعه و چقدر راحتم الان و دیگه فارغم از این جهان!

بعد تر متوجه شدم که نه بابا! درسته که یه وقتایی یه چیزایی نبوده ولی این دلیل نیست که خدا بنا داشته که اینها هیچ وقت دیگه ای هم نباشند

درست زمانی که من به سختی از یکی از خواسته هام دل کندم زمینه هایی فراهم شد که بتونم کسبش کنم... به طرز معجزه آسایی تغییراتی رخ داد که به سمت خواسته ی من بود

اولش گیج شدم و بعد هم لج کردم، عصبانی شدم از این موقعیت

نخواستم که به دستش بیارم چون سخت بود، گذشتن میخواست، من سختی کشیده بودم برای دست کشیدن از خواسته م، رنج دیده بودم برای نداشتنش

خیلی برام سنگین بود بعد از گذر از اون مصائب حالا بخوام برگردم و تلاش کنم برای به دست آوردن چیزی که یه مدت طولانی برای نداشتنش با خودم جنگیده بودم، سختی دیده بودم و صبر کرده بودم و تازه دل کنده بودم... 

ولی چالش همین جا بود

اصلا این ابتلاء و امتحان یه هشدار واضح بود از سمت خدا که "ببین بنده ی من

برای خودت برنامه نچین! تو قراره عبد باشی بندگیتو کنی، تدبیر امور دست منه

حالا هم برو وظیفه ای که برات روشن کردم رو پی بگیر..."

سخت بود این کار و هنوزم هست چون اون پیشینه از ذهنم نمی ره، اون رنج رو پذیرفتم چون لازم بود و اصلا موهبت بود تو زندگیم ولی سختی هاش فراموش نمیشه(و البته که این اصرار بر حفظ این خاطرات از نفسانیاته...) 

ولی قشنگی و پیچش دقیقا همینه که با وجود اون پیشینه باید تلاش کنم

از روی تکبر نفسم و اون شخصیتی که به اشتباه قائلم برای نفسم باید رد شم تا پیش بره مسئله

 

این پی نوشت از این جهته که به خودم هشدار بدم قاطی نکنم مسئله ها رو

هر چی نبود و نداشتیم و خدا تو یه بازه ای سلب کرد از ما به این معنی نیست که ما وظیفه ای نداریم در قبال تلاش برای به دست آوردنش و خیالمون تخت باشه...

 

 

  • میم مهاجر
  • چهارشنبه ۷ خرداد ۹۹

یا خیر حبیب و محبوب

«در شدیدترین حالت عاطفی، در ضعیف ترین حالت ممکن» 

کتاب ایهام_حسام الدین رایگانی

هر چیزی که بخواد حتی یک درصد جای تو رو توی قلبم بگیره خسران خالصه!

هرچیزی که باعث ابتعاد من از منبع قدرت بشه موجب ضعفمه!

خدا جانم بگیر از من هر حبی رو که به غیر تو ختم میشه...

 

  • میم مهاجر
  • سه شنبه ۳۰ ارديبهشت ۹۹

وَ إِذَا أَمَّلَ مَا عِنْدَهُ بَلَّغَهُ مُنَاهُ

"شب هاى ماه رمضان در دعاى افتتاح مى خوانیم: »مُدِلاًّ عَلَیْکَ فِى ما قَصَدْتُ فِیهِ اِلَیْکَ فَاِنْ أَبْطَأَ عَنِّى عَتَبْتُ بِجَهْلى عَلَیْکَ«؛ من اِدلال دارم. ناز دارم. اگر دیر به من بدهد، عتاب و سرزنش مى کنم، در حالى که: »وَ لَعَلَّ الَّذى أَبْطَأَ عَنِّى هُوَ خَیْرٌ لِى«؛ شاید آن کندى ها یا دیر دادن ها به خاطر این است که من ظرفی و ظرافتی پیدا کنم. پاک شوم و نعمت ها را آلوده نکنم. "

عین صاد _ اخبات

جناب پروردگار

منِ انسانِ عجول١ با دید محدودم گاهی رو چیزایی پافشاری می کنم که خِیر نیست٢، وقتش اون زمان نیست، یا کم خواستم ازت... 

شما اینطور موقع ها لبخند میزنی، دلداری می دی، به صبر دعوتم می کنی، بشارت میدی به چیزهای بهتر... 

من اما همچنان اصرار می کنم، ننه من غریبم بازی در میارم... 

خدا جانم

یه وقت این کج سلیقگی های ما رو اعمال نکنی تو برنامه هات فدات شم!

من از این پایین چیزی رو درست نمی بینم، ذهنم محدوده به بهانه های کودکانه ی من بها نده

اگر چیز خوبی هست که واسم نگه داشتی و زمینه ی دریافتشو ندارم لطفا منو تغییر بده نه ذخیره های مذکور رو... 

بذار متغیر سطح من باشه و نه نعمت هایی که برام نگه شون داشتی... 

کمک کن من بزرگ بشم، قدم به برکاتی که برام گذاشتی برسه

نکنه یه وقت از فرط کم کاری هاو غفلت های من برکاتت رو تنزل بدی

منِ انسان عجولم، ظلم می کنم به خودم٣، بهانه گیرم... 

این منِ کوچیک قطعا مورد مناسبی برای تدبیر نیست

شما پروردگاری، ربی

کاش منم همیشه بندگی کنم... 

 

خدایا شما همونی که من میخوام،کمک کن با اطاعتم منم همونی بشم که شما میپسندی۴ 

​​​​​​

 

١. یدع الانسان بالشر دعاءه بالخیر وکان الانسان عجولا (آیه ١١ سوره اسراء)و

٢. «...عسی ان تکرهوا شیئا وهو خیر لکم وعسی ان تحبوا شیئا وهو شر لکم والله یعلم وانتم لا تعلمون» (آیه ٢١۶سوره بقره) 

٣. «وآتاکم من کل ما سالتموه وان تعدوا نعمت الله لا تحصوها ان الانسان لظلوم کفار» (آیه ٣۴ سوره بقره) 

۴. امیرالمؤمنین علی علیه السلام: «إلهى کَفى بى عِزّاً أنْ أکونَ لَکَ عَبْداً وکَفى بى فَخْراً أنْ تکونَ لى ربّاً... ; خدایا این عزت، مرا بس است که بنده تو باشم و این افتخار برایم بس است که تو پروردگار منى» 

 

 

  • میم مهاجر
  • يكشنبه ۲۸ ارديبهشت ۹۹

بسم اللّه

ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست

به هوای سر کویش پر و بالی بزنم

 

اصلا بیخیالِ وسواسِ خوش آغازی، بیخیال تاریخ خاص

من یه عمره برای هر حرکتی پابند این بهانه هام

از کلی پرواز جا موندم چون صبر کردم همه چی تکمیل بشه بعد بپرم

اینم یه بار اضافه ست

بذار وزنه ها رو زودتر جدا کنیم و سبک سفر کنیم... 

 

 

 

  • میم مهاجر
  • شنبه ۲۷ ارديبهشت ۹۹
ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست
به هوای سر کویش پر و بالی بزنم